سرداران بی ادعا

زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. مقام معظم رهبری(مد ظله العالی)

سرداران بی ادعا

زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. مقام معظم رهبری(مد ظله العالی)

سرداران بی ادعا

فرازی از وصیت‌نامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی خطاب به برادران و خواهران ایرانی:
برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید، اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه‌ای عزیز را جان خود بدانید، حرمت او را مقدسات بدانید.


قاسم شفیعی پور

تصاویر/ مرد میدانسردار سلیمانی مراسم شب قدر کجا بود؟سردار سلیمانی در شب قدر به زیارت کربلا رفت + تصاویر- اخبار بین الملل تسنیم  | Tasnimسردار سلیمانی از پروژه ترفیع گنبد حرم امام حسین (ع) بازدید کرد + عکس |  پایگاه خبری جمارانسردار سلیمانی در شب قدر به زیارت کربلا رفت + تصاویر- اخبار بین الملل تسنیم  | Tasnim

قاسم شفیعی پور

قاسم شفیعی پور

قاسم شفیعی پور

قاسم شفیعی پور

قاسم شفیعی پور

قاسم شفیعی پور

قاسم شفیعی پور

قاسم شفیعی پور

کتاب «متولد مارس»، جستاری در خاطرات دوستان و همرزمان شهید حاج قاسم سلیمانی است. این کتاب به اهتمام علی اکبری مزدآبادی و با مقدمه ای به قلم محمدعلی صمدی روانه بازار نشر شده است.

آنچه در ادامه می خوانیم، بخشی از این کتاب است:

خرداد سال ۹۲ قرار بود با هفت تُن بار ممنوعه به سمت دمشق پرواز کنیم. علاوه بر بار، تقریباً ۲۰۰ مسافر هم داشتیم که حاج قاسم یکی‌شان بود. حاجی مرا از نزدیک و به اسم می‌شناخت.

طبق معمول وارد هواپیما که شد اول سراغ گرفت خلبان پرواز کیه؟ گفتند اسداللهی. صدای حاج قاسم را که گفت: امیر. شنیدم و پشت بندش دَرِ کابین خلبان باز شد و خودش در چارچوب در جاگرفت.

مثل همه پروازهای قبلی آمد داخل کابین و کنارم نشست. زمان پرواز تا دمشق تقریباً دو ساعت و نیم بود. این زمان هر چند کوتاه بود، ولی برای من فرصت مغتنمی بود که همراه و هم صحبتش باشم. تقریباً ۷۰، ۸۰ مایل مانده به خاک عراق قبل از اینکه وارد آسمان عراق شویم باید از برج مراقبت فرودگاه بغداد اجازه عبور می‌گرفتیم. اگر اجازه می‌داد اوج می‌گرفتیم؛ و بعد از گذشتن از آسمان عراق بدون مشکل وارد سوریه می‌شدیم.

گاهی هم که اجازه نمی‌دادند ناگزیر باید در فرودگاه بغداد فرود می‌آمدیم و بار هواپیما چک می‌شد و دوباره بلند می‌شدیم. اگر هم بارمان مثل همین دفعه ممنوع بود اجازه عبور نمی‌گرفتیم از همان مسیربه تهران بر می‌گشتیم. آن روز طبق روال اجازه عبور خواستم، برج مراقبت به ما مجوز داد و گفت: به ارتفاع ۳۵ هزار پا اوج گیری کنم. با توجه به بار همراهمان نفس راحتی کشیدم و اوج گرفتم. نزدیک بغداد که رسیدیم، برج مراقبت دوباره پیام داد. عجیب بود! از من می‌خواست هواپیما را در فرودگاه بغداد بنشانم.


با توجه به اینکه قبلا اجازه عبور داده بودند شرایط به نظرم غیر عادی آمد. مخصوصاً اینکه کنترل فرودگاه دست نیروهای آمریکایی بود. گفتم:” با توجه به حجم بارم امکان فرود ندارم. هنگام فرود چرخ‌های هواپیما تحمل این بار را ندارد. مسیرم را به سمت تهران تغییر می‌دهم. ” به نظرم دلیل کاملاً منطقی و البته قانونی بود، اما در کمال تعجب مسئول مراقبت برج خیلی خونسرد پاسخ داد: نه اجازه بازگشت ندارید در غیر اینصورت هواپیما را می‌زنیم!

من جدای از هفت تُن بار، حجم بنزین هواپیما را که تا دمشق در نظر گرفته شده بود محاسبه کرده بودم تا به دمشق برسیم بنزین می‌سوخت و بار هواپیما سبک‌تر می‌شد. تقریباً یک ربع با برج مراقبت کلنجار رفتم، اما فایده نداشت. بی توجه به شرایط من فقط حرف خودش را می‌زد. آخرش گفت: آنقدر در آسمان بغداد دور بزن تا حجم باک بنزین هواپیما سبک شود. حاج قاسم آرام کنار من نشسته بود و شاهد این دعوای لفظی بود. گفتم: حاج آقا الان من میتونم دو تا کار بکنم، یا بی توجه به این‌ها برگردم که با توجه به تهدید شان ممکنه ما رو بزنن، یا اینکه به خواسته شان عمل کنم.

حاج قاسم گفت: کار دیگه‌ای نمیتونی بکنی؟ گفتم: نه. گفت: پس بشین! آقای رحیمی مهندس پروازمان بین مسافرها بود، صدایش کردم. داخل کابین گفتم؛ لباس هات رو در بیار. به حاج قاسم هم گفتم: حاج آقا لطفاً شما هم لباس هاتون رو در بیارید. حاج قاسم بی، چون و چرا کاری که خواستم انجام داد. او لباس‌های مهندس فنی را پوشید و رحیمی لباس‌های حاج قاسم را. یک کلاه و یک عینک هم به حاجی دادم.


از زمین تا آسمان تغییر کرد؛ و حالا به هر کسی شبیه بود الا حاج قاسم. رحیمی را فرستادم بین مسافرها بنشیند و بعد هم به مسافرها اعلام کردم: برای مدت کوتاهی جهت برخی هماهنگی‌های محلی در فرودگاه بغداد توقف خواهیم کرد. روی باند فرودگاه بغداد به زمین نشستیم. ما را بردند به سمت جت وی که خرطومی را به هواپیما می‌چسبانند. نیم ساعت منتظر بودیم، ولی خبری نشد. اصلاً سراغ ما نیامدند. هر چه هم تماس می‌گرفتم می‌گفتند صبر کنید…

بالاخره خودشان خرطومی را جدا کردند و گفتند استارت بزن و برو عقب و موتورها را روشن کن و دنبال ماشین مخصوص حرکت کن. هرکاری گفتند انجام دادم. کم کم از محوطه عادی فرودگاه خارج شدیم، ما را بردند انتهای باند فرودگاه جایی که تا به حال نرفته بودم و از نزدیک ندیده بودم. موتورها را که خاموش کردم، پله را چسباندند. کمی که شرایط را بالا و پایین کردم به این نتیجه رسیدم که در پِیِ حاج قاسم آمده اند. به حاجی هم گفتم، رفتارش خیلی عادی و طبیعی بود.

نگاهم کرد و گفت: تا ببینیم چه میشه. به امیر حسین وزیری که کمک خلبان پرواز بود گفتم: امیرحسین! حاجی مهندس پرواز و سر جاش نشسته! تو هم کمک خلبانی و منم خلبان پرواز. من که رفتم، دَرِ کابین رو از پشت قفل کن. بعد هم با تاکید بیشتر بهش گفتم: این “در” تحت هیچ شرایطی باز نمی‌شه، مگه اینکه خودم با تو تماس بگیرم.

از کابین بیرون آمدم. نگاهم روی باند چرخید. سه دستگاه ماشین شورلت ون، به سمت ما می‌آمدند. دو تایشان، آرم سازمان اف بی آی آمریکا را داشتند و یکی شان آرم استخبارات عراق را. شانزده، هفده آمریکایی و عراقی از ماشین‌ها پیاده شدند و پله‌ها رابالا آمدند و توی پاگرد ایستادند. برایشان آب میوه ریختم و سر حرف را باز کردم. به زبان انگلیسی کلی تملق شان را گفتم و شوخی کردم و خنداندمشان تا فقط حواسشان را از سمت کابین پرت کنم.


سه چهار نفرشان که دوربین‌های بزرگ فیلمبرداری داشتند وارد هواپیما شدند. توی هر راهرو هواپیما دو تا دوربین مستقر کردند. بعد هم یکی یکی لنز دوربین را روی صورت مسافرها زوم می‌کردند. رفتارشان عادی نبود. به نظرم داشتند چهره‌ی مسافران پرواز را اسکن می‌کردند و با چهره‌ای که از حاج قاسم داشتند تطبیق می‌دادند. این کارها یک ربع، بیست دقیقه‌ای طول کشید و خواست خدا بود که فکرشان به کابین خلبان نرسید.

آمریکایی‌ها دست از پا درازتر رفتند و عراقی‌ها ماندند. تا اینکه گفتند: زود در “کارگو” را باز کن تا بار رو چک کنیم. نفسم بند آمد. خیالم از حاج قاسم تا حدودی راحت شده بود، اما با این بار ممنوعه چه کار باید می‌کردم؟! این را که دیگر نمی‌شد قایم یا استتارکرد. مانده بودم چطور رحیمی را بفرستم کارگو را باز کند؟ این جزو وظایف مهندس فنی پرواز بود، اما رحیمی که لباس شخصی تنش بود هم مثل بید می‌لرزید، منم بلد نبودم.

دیدم چاره‌ای برایم نمانده، خودم همراهشان رفتم. از پله‌ها بالا رفتم و از روی دستورالعملی که روی در کارگو نوشته بود در را با زحمت و دلهره باز کردم. یکی شان با من آمد یک جعبه را نشان داد و گفت: این جعبه رو باز کن… سعی کردم اصلا نگاش نکنم. قلبم خیلی واضح توی شقیقه هایم می‌زد. حس می‌کردم رنگ به رویم نمانده. دست بردم به سمت جیب شلوارم، کیف پولم را بیرون کشیدم و درش را باز کردم و دلارهای داخلش را مقابل چشمش گرفتم. لبخند محوی روی لبش آمد و چشمکی حواله ام کرد. نمی‌دانم چند تا اسکناس بود همه را کف دستش گذاشتم، او هم چند عکس گرفت و گفت: بریم…

 

روی باند فرودگاه دمشق که نشستیم، هوا گرگ و میش بود. حاجی رو به من گفت: امیر پیاده شو. پیاده شدم و همراهش سوار ماشینی که دنبالش آمده بود شدیم. رفتیم مقرشان توی فرودگاه. وقت نماز بود. نمازمان را که خواندیم گفت: کاری که بامن کردی کی یادت داده؟ گفتم: حاج آقا من ۶۰ ماه توی جنگ بوده ام این جورکارها رو خودم از برم…

قد من کمی از حاجی بلندتر بود،گفت: سرت رو بیار پایین. پیشانی ام را بوسید و گفت:اگرمن رئیس جمهور بودم مدل افتخار گردنت می‌انداختم. گفتم:حاج آقا اگه با اون لباس میگرفتنتون قبل از اینکه بیان سراغ شما،اول حساب من رو می‌رسیدند، اما من آرزو کردم پیشمرگ شما باشم…

لبخند ملیحی زد و اشک از گوشه‌ی گونه‌هاش پایین افتاد.

قاسم شفیعی پور

کتاب زندگینامه «حاج قاسم سلیمانی» منتشر شد - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و  جهان | Mehr News Agency

کتاب زندگینامه «حاج قاسم سلیمانی» به قلم مجید ملامحمدی در قالب کتاب‌های چلچراغ با هدف آشنایی بیشتر نسل جوان و نوجوان با زندگی این سردار بزرگ ایران اسلامی، توسط انتشارات مدرسه منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، این کتاب زندگینامه داستانی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از تولد تا شهادت است که به گفته نویسنده: «اغلب خاطرات و زندگی سردار برای بزرگسالان بود و نمی‌شد برای جوانان و نوجوانان به داستان تبدیل کرد بنا بر این سعی کردم خصوصیات مختلفی که در شخصیت سردار بود را از جمله خلوص، شجاعت، ایثار، پاکدامنی، دستگیری، مردم داری و تواضعش را برای نوشتن در این کتاب در نظر بگیرم.»

علاوه بر داستان زندگی، کتاب دارای وصیت نامه، عکس و تصویر، منابع و پیام رهبر معظم انقلاب است.

مجموعه «چلچراغ» زندگی‌نامه مشاهیر و شخصیت‌های معاصر صد سال اخیر را شامل می‌شود، هدف از این مجموعه آشنا کردن نسل نوجوان و جوان با زندگی پر فروغ چهره‌های درخشان عصر حاضر است که با استفاده از راه و رسم آنان، در فراز و نشیب زندگی استوارتر گام بر می‌دارند.

کتاب «شهید سلیمانی» با ۱۴۸ صفحه و شمارگان ۱۰۰۰ نسخه در فروشگاه‌های سراسر کشور و همچنین در فروشگاه پخش مدرسه در دسترس مخاطبان قرار دارد.

قاسم شفیعی پور

مشرق نوشت: محمد طه امیری، فعال رسانه‌ای و عکاس جبهه مقاومت، عکسی از محافظان حاج قاسم سلیمانی را برای اولین بار در صفحه شخصی اینستاگرام خود منتشر کرد.

حاج قاسم چه قانونی برای تیم حفاظت خود تعیین کرده بود؟

او نوشت: در بوکمال کار گره خورده بود، همه چیز به هم دیگر قفل شده بود. مشکلاتی در پشتیبانی، کمی کلافگی نیروهایی که نمی‌توانستند راه ورود به شهر را پیدا کنند و ترس اینکه نکند با کار حساب نشده‌ای همه چیز بهم بریزد.

چند متر عقب‌تر از خط اما هلیکوپتری بر خلاف اصرار که «پرواز در این منطقه اصلا به صلاحش نیست» از زمین کنده می‌شود و به پرواز در می‌آید.

کمی جلوتر از خط و نزدیکی شهر در میان دود و خاک به هوا بلند شده، آرام به زمین می‌نشیند. کمک خلبان بیرون می‌پرد، در هلیکوپتر را باز می‌کند و بعد از آن حاجی پیاده می‌شود و روی خاک ناامن بوکمال که هنوز نیروهای اصلی به آن نرسیده‌اند قدم می‌گذارد.

چند لحظه بعد سه نفر دیگر هم از پرواز پیاده می‌شوند. لباس رزم به تن دارند با اسلحه‌ای در دست. تیم حفاظت حاجی هستند.

حاجی بیسیم می‌زند که ما نزدیکی ورودی بوکمال هستیم، بگویید نیروها بیایند.

این گوشه‌ای از روایت سخت محافظت از شخصی است که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت می‌کند.

برای توصیف عکس باید بگویم از سمت راست، شهید «هادی‌طارمی» ایستاده وسط شهید «رضاخرمی» و در گوشه سمت چپ هم شهید شهروزمظفری‌نیا».

اما ای کاش اینجا این امکان را داشتم که عکس را از سی متر عقب‌تر برایتان توصیف کنم.

حاجی و چند نفر دیگر در حال بازدید از میدان جنگی در عراق هستند.

قانون سی متر را خود حاجی وضع کرده بود، اینکه هر جایی که من هستم شما باید حداقل سی متر عقب‌تر باشید. در تعریف عرفی محافظ آمده، که او باید نفس به نفس با شخصیت برود. اما هادی و شهروز و رضا موتوری هیچ چیزشان مثل محافظ‌های عرفی نبود. همیشه باید همه چیز را از سی متر عقب‌تر هدایت می‌کردند.

یک بار حاجی گفته بود، من اصلا دیگر تیم حفاظت نمی‌خواهم! هادی و رضا و شهروز مثل دیوانه‌ها آتش کردند، رفتند دم خانه حاجی. داخل خانه حاجی سینی چای را که گذاشت، شیرینی کلمپه کرمان را که تعارف کرد، هادی با بغض گفته بود: حاجی دیگه ما رو دوست نداری؟ خودت گفتی هرکی رو از تیم حفاظت بذارم کنار یعنی دوستش ندارم! حاجی هم گفته بود که نه همه شما را دوست دارم منتها بار بودن شما کنار من سنگین است، نمی‌خواهم برای وظیفه سازمانی ور دل من بمانید.

آن شب بچه‌ها بار دیگر مجوز حضورشان را این بار با اشک از حاجی گرفته بودند. رابطه‌شان با حاجی یک جور دیگری شده بود. انگار که حاجی محافظ آن‌ها بود. انگار قرار بود حاجی خیلی چیزها را برایشان تضمین کند.

شهر بوکمال سال ۹۶ آزاد شد اما شهید رضا خرمی سال ۹۵ به شهادت رسید.
آدمیزاد وقتی راه درست را پیدا می‌کند، رهایش نمی‌کند. آدمیزاد عاشق پایان درست است و انگار هر سه آن‌ها خوب فهمیده بودند که به یمن حاجی قرار است تمام این راه صحیح و سالم بروند.

وقتی خبر رضا را که در حلب شهید شده بود به حاجی دادند، حاجی خدا را شکر کرده بود که «الحمدلله در میدان شهید شد، پیش من از دنیا می‌رفت نمی‌توانستم جواب خونش را بدهم».

تمام تعاریف عرفی محافظ را بار دیگر مرور می‌کنم. یادم می‌آید یک بار یکی از مسئولین سابق بعد از اتمام کارش گفته بود همه پول محافظان را خودم میدهم فقط بگذارید بمانند، من بدون اینها نمیتوانم زندگی کنم!

هادی و شهروز هیچ‌گاه قرار فاصله‌ی سی متر را نشکستند البته به جز یک بار فرودگاه بغداد و آن شب کذایی وقتی که دیگر حاجی اجازه داد بود در نزدیک‌ترین حالت پیش او بمانند. حالتی که حتی دیگر نتوان گوشت و پوست و استخوانشان را هم از یکدیگر جدا کرد. حاجی انگار تیم محافظت از عاقبت بچه‌ها بود. حفاظتی که تا شهادت شخصیت ادامه پیدا کرد. هادی، رضا و شهروز خوب می‌دانستند که در این قصه این حاجی است که محافظ است نه آن‌ها...

قاسم شفیعی پور

مهدی محمدی تحلیلگر مسائل سیاسی و بین الملل طی یادداشتی در کانال تلگرامی خود نوشت:

آیا ما دوباره حاج قاسم سلیمانی خواهیم داشت؟ این سوالی است که احتمالا ذهن های بسیاری این روزها مشغول آن است. حاج قاسم قهرمان ملی ما بود و همه ما، برخی خودآگاه و بسیاری هم ناخودآگاه، در دل خود به او تکیه می کردیم و حس می کردیم پشت و پناهی داریم. حاج قاسم که رفت خیلی دل ها لرزید. خیلی ها به زبان نمی آورند ولی این نگرانی یک لحظه هم آنها را رها نمی کند که بدون حاج قاسم چه خواهد شد و حالا چه باید کرد؟ یکی از راه هایی که آدمی را آرام می کند تلاش برای دادن پاسخ مثبت به این سوال است که آیا باز هم حاج قاسم یا حاج قاسم های دیگری ظهور خواهند کرد؟ من این روزها این سوال را بسیار از خود پرسیده ام. جواب این سوال، پیوندی عمیق دارد با پاسخ یک پرسش دیگر که اساسا چه چیز حاج قاسم سلیمانی را حاج قاسم کرد؟ این هیبت، جذبه، صفا، شجاعت و نفوذ کلمه از کجا آمده بود؟ شاید زمانی خداوند توفیق داد و در این باره بیشتر نوشتم. آنچه اینجا می خواهم بگویم این است که قاسم سلیمانی محصول ترکیب تقوا و جهاد بود. هیچ کس سر سجاده قاسم سلیمانی نمی شود. هیچ کس هم بدون سجاده نشینی حاج قاسم نمی شود ولو عمر خود را در جهاد گذرانده باشد. قاسم سلیمانی این دو را ترکیب کرده بود؛ همان که در توصیف امیرالمومنین شنیده ایم: شیران روز و زاهدان شب. آنچه به ما اطمینان می دهد حتما باید امیدوار باشیم و دوباره حاج قاسم ظهور خواهد کرد این است که باب جهاد بسته نشده و جهاد ادامه دارد. مردان خدا هم کم نیستند که در این جهاد درگیرند. از میان سجاده نشین هایی که به میدان مقاتله رفته اند حتما حاج قاسم ظهور خواهد کرد. خیالتان راحت. 

 

قاسم شفیعی پور

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به منظور تبیین رهنمود رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی‌ براینکه «ما به حاج قاسم سلیمانی ـ شهید عزیز ـ و به ابومهدی ـ شهید عزیز ـ به چشم یک فرد نگاه نکنیم، به آن‌ها به چشم یک مکتب نگاه کنیم» طی گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام‌ عبدالله حاجی‌صادقی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به تبیین ابعاد مکتب و راه این شهید بزرگوار پرداخت.

حجت‌الاسلام‌ عبدالله حاجی‌صادقی اظهار داشت: مکتب حاج قاسم، مکتب اسلام، ولایت، مقاومت و عینیت بخشیدن به مکتب امامی بود که مقام معظم رهبری در سال‌ها قبل به آن تکیه می‌کردند. به نظر من در رابطه با شهادت حاج قاسم باید از سه زاویه بحث بشود. اول، «شهادت حاج قاسم برای خودشان»؛ دوم، «شهادت حاج قاسم نسبت به هدف و مکتب ایشان» و سوم «جنبه سبک زندگی و الگوسازی ویژگی‌های این شهید بزرگوار برای جامعه».

وی افزود: در موضوع اول نهایت آرزو برای حاج قاسم شهادت و استجابت دعای خودشان بود. برای شهید سلیمانی شهادت رسیدن و دستیابی به مقصد بود، شهادت فوز عظمی و رسیدن به حیات طیبه بود. آنچه مربوط به خود حاج قاسم بود جای تبریک دارد. به قول حضرت آقا آسمانی شدن و دیدار با دوستانی بود که در فراق آن‌ها می‌سوخت، یکی دو گوشه از آن را مردم دیدند داغی که حاج قاسم در شهادت شهید احمد کاظمی دید و تحمل سختی شهادت طهرانی‌مقدم، این دو حاج قاسم را خیلی شکست. من در تشییع جنازه شهید طهرانی‌مقدم در حسینیه ثارالله که حضرت آقا تشریف آوردند تا بر شهید نماز بخوانند، لحظه‌ای احساس کردم که حاج قاسم می‌خواهد جان بدهد، به یکی از سرداران و همراهان عرض کردم که مواظب حاج قاسم باشید که کنار بدن شهید طهرانی‌مقدم جان ندهد. شهادت حاج قاسم رسیدن به وصال این دوستانش بود.

حاجی‌صادقی گفت: حالا باید دید چگونه می‌تواند کسی به حاج قاسم برسد؟ نوع شهادت هم مهم است آماده شهادت بودن. قبل از شهادتشان به فرزند شهید که از او می‌پرسد کجا می‌روید؟ می‌گوید به مقتلم می‌روم. در ساعات آخر به خدا گفته بود «خدایا مرا پاکیزه بپذیر»، اینکه إرباً إرباً برود و خون ایشان هم خدمتگزار بود.

شهادت حاج قاسم مکتب حاج قاسم را ماندگار کرد

حقیقت این است که انسان‌های بزرگ کار‌های بزرگی که انجام می‌دهند در جایی برای ماندگار کردن کار‌های خودشان باید جانشان را فدا کنند. شهادت حاج قاسم مکتب حاج قاسم را ماندگار کرد. مهم‌ترین تأثیر شهادت حاج قاسم این بود که چهار دهه کار‌های بزرگ حاج قاسم را که چند کشور را نجات داد که من معتقد هستم که ما می‌گوییم ایشان چند کشور را نجات داد کار کوچک ایشان است. کار بزرگ حاج قاسم این بود که در چندین کشور انسان‌هایی را تربیت کرد که جبهه مقاومت را برای همیشه زنده نگه‌دارند. یعنی تربیت انسان‌ها و آزاد کردن سرزمین‌هایی در سوریه، عراق یک کار بزرگ حاج قاسم بود و کار بزرگ‌تر این بود که انسان‌ها را آزاد کردند. با شهادت حاج قاسم مکتب ایشان جاودانه شد. با شهادت او حرکت جبهه انقلاب سرعت بیشتری گرفت و دشمنانش متزلزل‌تر شدند. تا قبل از شهادت حاج قاسم تفنگ‌دار‌های آمریکایی در بعضی از کشور‌های همسایه ما با غرور راه می‌رفتند، امّا الآن باید سوراخ موش پیدا کنند و فرار کنند. حاج قاسم با شهادت خودش نه تنها زنده ماند بلکه احیاگر شد. ما درباره شهید به این باور داریم که اگر کسی به قرب خداوند رسید صفت خدایی پیدا می‌کند. خداوند محیی است، احیا کننده است. حاج قاسم چه روح‌ها، انسان‌ها و جریان‌هایی را زنده کرد.

حاج قاسم چگونه حاج قاسم شد؟

نماینده ولی فقیه اضافه کرد: حاج قاسم را چه چیزی حاج قاسم کرد؟ خداوند او را ذاتاً متفاوت خلق نکرده بود، صفات اکتسابی حاج قاسم او را حاج قاسم کرد. حاج قاسم متفاوت آفریده نشده و رشد نکرده بود. حاج قاسم فردی مثل من و شما و همه انسان‌های دیگر بود. حاج قاسم این صفات را کسب کرد. ۹ ویژگی در رابطه با حاج قاسم به نظرم رسیده است که فهرست‌وار عرض می‌کنم و معتقد هستم که جای کار زیادی دارد.

۱- اخلاص؛ مجاهدت برای گمنامی؛ اولین ویژگی که بسیار مهم بود اخلاص ایشان بود، هر کس که به دنبال نشان دادن خودش نباشد و به دنبال نشان دادن خدا باشد، خدا متکفل این می‌شود که او را روی آنتن ببرد، و او را الگو می‌کند. با بیش از سی‌وچهار ـ پنج سال آشنایی که بعضی زمان‌ها خیلی نزدیک به ایشان بودم، شهادت می‌دهم حاج قاسم مجاهدت می‌کرد برای گمنامی نه اینکه تلاش نمی‌کرد که خودش را نشان دهد مجاهدت می‌کرد برای گمنامی. اخلاص حاج قاسم به این معنی که در حرکات و سکنات و صحنه‌های زندگی‌اش اصلاً خودش را نمی‌دید که خیلی کار سختی است. اصلاً به دنبال معرفی خودش نبود. همیشه به دنبال این بود که خدا را نشان بدهد.

۲- سرباز ولایت؛ حاج قاسم نه تعارفی بلکه به‌صورت باوری سرباز ولایت بود. هم در درک مواضع رهبری که من روی این تکیه می‌کنم، ولایت محوری دو بعد بزرگ دارد یک) درک صحیح از ولایت و اینکه باور داشته باشد که آنچه ولایت می‌گوید حُکمُ‌الله است. دو) در تعبّد به ولایت.

حاج قاسم ازجمله کسانی بود که اشاره حضرت آقا را می‌فهمید نه تدابیر بلکه منویات رهبری را هم می‌فهمید. در عمل درجایی که از رهبری نظری را متوجه می‌شد همه را کنار می‌گذاشت. تعبّد به ولایت، این تعبّد عقلانی است، بعضی‌ها فکر نکنند که فرمانبری از ولایت حاج قاسم تعبّد کورکورانه است. بلکه بر قوی‌ترین عقلانیت استوار است، عقلانیتی که می‌گوید در برابر خدا تعبّد داشته باشید در مقابل، ولی خدا هم تعبّد داشته باشید. این ولایتمداری حاج قاسم خیلی کارساز است. حاج قاسم با ولایتمداری توانست کار‌های بزرگ انجام دهد.

۳- جامعیت ابعاد؛ حاج قاسم تربیت‌شده مکتبی است که انسان‌های یک‌بعدی را کامل نمی‌داند. می‌گوید که عالم تنها، عابد تنها، سیاست‌مدار تنها کامل نیستند. حاج قاسم تجسم یک انسان این چنینی بود نه معنویتش او را از سیاستش بازمی‌داشت و نه سیاستش او را از اخلاق و تقوا. شاید یک سال قبل در یک جلسه‌ای در خدمت ایشان نشسته بودم، دیدم خیلی ناراحت به نظر می‌رسد گفتم «حاج قاسم چه شده؟» گفت: «غصّه می‌خورم که ما چرا باید در سیاست، اخلاق یادمان برود.» می‌گفت «مگر این تقوا و اخلاق برای کجا است؟ چرا وقتی وارد سیاست می‌شویم یادمان می‌رود که اهل تقوا باشیم. چرا وقتی وارد تقوا می‌شویم سیاست را یادمان می‌رود.» حاج قاسم در میدان جنگ مجاهدی بی‌نظیر بود در میدان ناله، آن‌هایی که دیده‌اند می‌دانند یک عابد و ناله‌کننده بی‌نظیر بود. نماز شب خواندن‌های او، گریه‌های او، زیارت‌های او و روح لطیف او، حاج قاسم دربرابر نتانیاهو و ترامپ می‌گوید «من برای شما بس هستم.»، امّا در برابر بچه یتیم و بچه شهید چگونه است. افتخار می‌کند که او را روی دوش خودش سوار می‌کند.

۴- حرّیت و آزادگی؛ ویژگی قابل توجه دیگر حاج قاسم آزادگی از زخارف دنیایی بود. حاج قاسم به این رسیده بود که دنیا را به استخدام دربیاورد و نه به استخدام دنیا درآید، دنیای حاج قاسم آباد بود، امّا به معنای دنیایی که مزرعه بود. حاج قاسم به حقیقت آزادی دست‌یافته بود یعنی آزادی از غیر دنیا. کسانی که حرف از آزادی می‌زنند خوب است این را بدانند حاج قاسم در مکتب اسلام آزادی را به این می‌دانست که هیچ عامل دنیوی نتواند او را محدود کند.

۵- قدرت تدبیر و منطق استوار؛ یک فرمانده نظامی عملیاتی که دوره دانشگاه علوم سیاسی هم نگذرانده است، امّا رؤسای جمهور و شخصیت‌های بزرگ را متقاعد می‌کند. چه کسی روسیه را با تفکری که آقای پوتین دارد و با توجه به شخصیتی که برای خودش قائل است و ترامپ را آدم حساب نمی‌کند، چه چیزی او را متقاعد می‌کند تا این چنین در سوریه بیاید و نقش‌آفرینی کند. چه کسی این کار را می‌کند با کدام استدلال و منطق؟ چه عاملی سبب می‌شود که شخصیت بزرگ ریاست جمهوری‌ها آرزوی دیدار با حاج قاسم را داشته باشند؟ آمریکایی‌ها می‌گویند دشمن حاج قاسم هستیم، امّا در برابر منطق او متواضع هستیم.

۶- مردم‌داری و عشق به مردم؛ حاج قاسم یک‌چیزی را در مکتب اسلام یاد گرفته بود که خوب است همه یاد بگیریم. خدا و مردم را مقابل هم نمی‌دید، باور داشت که برجسته‌ترین عبادتی که انسان را به خدا نزدیک می‌کند خدمت به مردم است. حاج قاسم به معنی واقعی و نه شعاری و تعارف دغدغه مردم را داشت. دلواپس و عاشق مردم بود. حاج قاسم خدمت به بندگان خدا را قوی‌ترین ابزار تقرّب إلی‌الله می‌دید و عمرش را برای این کار هزینه می‌کرد. فشار‌هایی که مردم می‌بینند خیلی او را رنج می‌داد، مخصوصاً که معتقد بود که این فشار‌ها قابل اصلاح است. غصه می‌خورد که چرا بعضی از مدیران و مسئولین یا نمی‌خواهند و یا نمی‌توانند این مشکلات را رفع کنند. هر جا که می‌توانست وارد می‌شد. یک‌بار به او عرض کردم حاج قاسم شما نسبت به بعضی از مدیران این‌همه تواضع نشان می‌دهید چرا این کار را می‌کنید این سزاوار نیست. گفت «من برای رفع مشکلات مردم دست هرکسی را می‌بوسم.» حاج قاسم یک‌تکه کلامی داشت که می‌گفت «دست شما را می‌بوسم.» من به ایشان گفتم «بعضی از افراد شایستگی این را ندارند که شما این جمله را به ایشان بگویید.» گفت «برای مردم دست هرکسی را می‌بوسم.» و می‌گفت «اگر دست‌بوسی من سبب شود که مسئولین به این مردم خدمت کنند باکی از این کار ندارم.»

۷- تکلیف‌گرایی؛ ویژگی دیگر که بسیار مهم است تکلیف‌گرایی حاج قاسم بود. حاج قاسم همیشه تلاش می‌کرد در هر زمان، ساعت، موقعیت ببیند خواسته خدا و تکلیف الهی خدا در آن مکان، زمان از او چیست؟ یعنی تکلیف شناس بودند. حاج قاسم باکی نداشت و تکلیف را انجام می‌داد و نتیجه هر چه رخ دهد. باور داشتند که انسان وقتی در مسیر تکلیف قرار بگیرد بهترین نتیجه‌ها را خدا می‌دهد نه اینکه حاج قاسم به نتیجه توجه نداشت بلکه می‌گفت تکلیف با من است و نتیجه باخدا است؛ و خدا عالی‌ترین نتیجه را هم به او داد. راه دستیابی به تکلیف ولایت است. حاج قاسم حقیقت تقوی را در عمل به تکلیف، وظیفه شرعی و همه ابعاد می‌دید.

۸- استقامت فکری و عملی؛ هرگز در زندگی حاج قاسم نسبت به گذشته پشیمانی و شک نمی‌بینید. حاج قاسم هیچ کجا گرفتار تردید نشد و جاهَدوا استقامت عملی است.

۹- جهان‌نگری؛ ویژگی دیگر حاج قاسم جهان‌نگری و دید وسیع ایشان بود. من شهادت می‌دهم حاج قاسم حتی فقط به مسلمانان فکر نمی‌کرد به نجات بشریت نگاه می‌کرد. حاج قاسم حتی تمایل به کشتن سربازان دشمن نداشت. حاج قاسم غصه می‌خورد که باید داعشی فریب‌خوردۀ سرباز استکبار را بکشد. می‌گفت «چرا دشمن از شما مسلمانان توانسته خوارج بسازد.» هرکجا مظلومی بود احساس تکلیف می‌کرد که یاور او باشد. هرکجا ظالمی بود احساس می‌کرد باید حضور داشته باشد.

نگاه حاج قاسم سبب شد که در جغرافیای ایران نگنجد. در سوریه، لبنان، یمن شخصیتی شود که هر جا که انسان آزاده‌ای و نه مسلمان وجود دارد که نسبت به او اظهار ارادت کند. حاج قاسم مصداق آیات فراوانی از قرآن بود. اگر روزی بخواهیم حاج قاسم را معرفی کنیم به نظرم او را در آیات قرآن جستجو کنیم مانند أشِدَّاء عَلَی‌الکُفّار.

سرداران بی ادعا

قاسم شفیعی پور

تصویر مرتبطتصویر مرتبط

سرداران بی ادعا

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

قاسم شفیعی پور

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

سرداران بی ادعا

قاسم شفیعی پور

نتیجه تصویری برای سردار سلیمانینتیجه تصویری برای سردار سلیمانی

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

سرداران بی ادعا

قاسم شفیعی پور

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

سرداران بی ادعا

قاسم شفیعی پور

نتیجه تصویری برای تصاویر شهید کاظمی و سلیمانینتیجه تصویری برای تصاویر شهید کاظمی و سلیمانینتیجه تصویری برای تصاویر شهید کاظمی و سلیمانی

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

سرداران بی ادعا

قاسم شفیعی پور

 

سرداران بی ادعا

قاسم شفیعی پور

 

سرداران بی ادعا

قاسم شفیعی پور

تصویری کمتر دیده شد از حاج قاسم سلیمانی بر سر مزار مادرشان

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

سرداران بی ادعا

قاسم شفیعی پور

نتیجه تصویری برای تصاویر شهدای مقاومت

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

سرداران بی ادعا

قاسم شفیعی پور

متن کامل وصیت نامه حاج قاسم سلیمانی منتشر شد

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، متن کامل وصیتنامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی منتشر شد:

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت می‌دهم به اصول دین

اشهد أن  لا اله الا الله و اشهد أنّ محمداً  رسول‌الله و اشهد أنّ امیرالمومنین علی‌بن ابی‌طالب و اولاده المعصومین اثنی عشر ائمتنا و معصومیننا حجج الله.

شهادت می‌دهم که قیامت حق است. قرآن حق است. بهشت و جهنّم حق است. سؤال و جواب حق است. معاد، عدل، امامت، نبوت حق است.

خدایا! تو را سپاس می‌گویم بخاطر نعمتهایت

خداوندا ! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته‌ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بی‌بهره بودم از دوره مظلومیت علی بن ابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.

خداوندا ! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسالم و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز - که جانم فد جان او باد - قرار دادی.

 پروردگارا ! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونه‌های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را - یعنی مجاهدین و شهدای این راه - به من ارزانی داشتی.

خداوندا! ایقادر عزیز و ای رحمان رزّاق، پیشانی شکر شرم بر آستانت می‌سایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع. عطر حقیقی اسلام. قرار دادی و مرا از اشک بر فرزندان علی طالب و فاطمه اطهر بهره‌مند نمودی؛ چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمتهایت است؛ نعمتی که در آن نور است، معنویت، بیقراری که در درون خود باالترین قرارها را دارد، غمی که آرامش و معنویت داد.

خداونداً تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پا کی بهرهمند نمودی. از تو عاجزانه می‌خواهم آنها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهره‌مند فرما.

خدایا! به عفو تو امید دارم

ای خدای عزیز و ای خالق حکیم بی‌همتا ! دستم خالی است و کوله پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشه‌ای به امید ضیافِت عفو و کرم تو می‌آیم. من توشه‌ای برنگرفته‌ام؛ چون فقیر را در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!

سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و کرم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آورده‌ام که ثروت آن در کنار همه ناپاکی‌ها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر ِ اهل بیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم،یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.

 خداوندا ! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه چیزی دارند و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده‌ام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است. وقتی آنها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروِت دست من است که امید دارم قبول کرده باشی. خداوندا ! پاهایم ا سست است. رمق ندارد. جرأت عبور  از پلی که از جهنّم عبور می‌کند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم می‌لرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازک­تر است و از شمشیر بُرنده‌تر؛ اما یک امیدی به من َ نوید می‌دهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم. من با این پاها در حَرَمت پاگذارده‌ام دورِ خانه‌ات چرخیده‌ام و در حرم اولیائت در بین‌الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن‌ها و ُ خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم‌ها، آنها را ببخشی.

خداوندا! سر من، عقل من، لب من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر می‌برند؛ یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آن چنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی‌خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!

 خدایا! از کاروان دوستانم جاماندهام

خداوند، ای عزیز! من ساله‌ها است از کاروانی به جا ماندهام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه می‌کنم، اما خود جا مانده‌ام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.

 عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن است کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.

عزیزم! من از بی جا قراری و رسوای ماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده‌ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌روم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته‌ام،  تو خود میدانی دوستت دارم. خوب می‌دانی جز تو را نمی‌خواهم. مرا به خودت متصل کن.

 خدایا وحشت همه وجودم را فرا گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن. مرا به رمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کرده‌ای، قبل از شکستن حریمی که حرم آنها را خدشه‌دار می‌کند، مرا به قافله‌ای که به سویت آمدند، متصل کن.

معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس کردم، نمیتوانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آنچنان که شایسته تو باشم.

 خطاب به برادران و خواهران مجاهدم...

خواهران و برادران مجاهدم در این عالم، ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه داده‌اید و جان‌ها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق‌بازی به سوق فروش آمده‌اید، عنایت کنید: جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است.

امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. ا گر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص)

 برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم. خوب می‌دانید منزّه‌ترین عالِم دین که جهان را تکان داد اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجات‌بخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید ]باید[ به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه رسول‌الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است. دور آن بچرخید. و الله و الله و الله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی‌ماند؛ قرآن آسیب می‌بیند.

خطاب به برادران و خواهران ایرانی...

برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پر افتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه‌ای عزیز را ِ جان خود بدانید. حرمت او را مقدسات بدانید.

برادران و خواهران، پدران و مادران، عزیزانمن!

 جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی میکند. بدانید مهم نیست که دشمن چه نگاهی به شما دارد. دشمن به پیامبر شما چه نگاهی داشت و دشمنان‌چگونه با پیامبر خدا و اولادش عمل کردند، چه اتهاماتی به او زدند، چگونه با فرزندان مطهر او عمل کردند؟ مذمت دشمنان و شماتت آنها و فشار آنها، شما را دچار تفرقه نکند.

بدانید که می‌دانید مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اول اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد. اگر اسلام نبود و ا گر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام چون گرگ درندهای این کشور را می‌درید؛ آمریکا چون سگ هاری همین عمل را می‌کرد، اما هنر امام این بود که اسلام را پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرّم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد. انقلاب‌هایی در انقلاب  ایجاد کرد. به این دلیل در هر دوره هزاران فدا کار جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاک ایران و اسلام نموده‌اند و بزرگترین قدرت‌های مادی را ذلیل خود نموده‌اند. عزیزانم، در اصول اختلاف نکنید.

شهدا، محور عزّت و کرامت همه ما هستند؛ نه برای امروز، بلکه همیشه اینها به دریای واسعه خداوند سبحان اتصال یافته‌اند. آنها را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندان تان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید. به فرزندان شهدا که یتیمان همه شما هستند، به چشم ادب و احترام بنگرید. به همسران و پدران و مادران آنان احترام کنید، همانگونه که از فرزندان خود با اغماض می‌گذرید، آنها را در نبود پدران، مادران، همسران و فرزندان خود توجه خاص کنید.

نیروهای مسلّح خود را که امروز ولی‌فقیه فرمانده آنان است، برای دفاع از خودتان، مذهبتان، اسلام و کشور احترام کنید و نیروهای مسلح می‌بایست همانند دفاع از خانه خود، از ملت و نوامیس و ارضِ آن حفاظت و حمایت و ادب و احترام کنند و نسبت به ملت همانگونه که امیرالمؤمنین مولای متقیان فرمود، نیروهای مسلح می‌بایست منشأ عزت ملت باشد و قلعه و پناهگاه مستضعفین و مردم باشد و زینت کشورش باشد.

 خطاب به مردم عزیز کرمان...

نکته‌ای هم خطاب به مردم عزیز کرمان دارم؛ مردمی که دوست داشتنی‌اند و در طول 8 سال دفاع مقدس بالاترین فدا کاری‌ها را انجام دادند و سرداران و مجاهدین بسیار والامقامی را تقدیم اسلام نمودند. من همیشه شرمنده آنها هستم. هشت سال به خاطر اسلام به من اعتماد کردند؛ فرزندان خود را در قتلگاه‌ها و جنگ‌های شدیدی چون کربلای5 ،والفجر8 ،طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت المقدس و... روانه کردند و لشکری بزرگ و ارزشمند را به نام و به عشق امام مظلوم حسین بن علی به نام ثارالله، بنیانگذاری کردند. این لشکر همچون شمشیری برنده، بارها قلب ملت‌مان و مسلمان‌ها را شاد نمود و غم را از چهره آنها زدود. عزیزان! من بنا به تقدیر الهی امروز از میان شما رفته‌ام. من شما را از پدر و مادرم و فرزندان و خواهران و برادران خود بیشتر دوست دارم، چون با شما بیشتر از آنها بودم؛ ضمن اینکه من پاره تن آنها بودم و آنها پاره وجود من، اما آنها هم قبول کردند من وجودم را نذر وجود شما و ملت ایران کنم.

دوست دارم کرمان همیشه و تا آخر با ولایت بماند. این ولایت، ولایت علی بن ابیطالب است و خیمه او خیمه حسین فاطمه است. دور آن بگردید. با همه شما هستم. می‌دانید در زندگی به انسانیت و عاطفه‌ها و فطرت‌ها بیشتر از رنگ‌های سیاسی توجه کردم. خطاب من به همه شما است که مرا از خود می‌دانید، برادر خود و فرزند خود می‌دانید.

وصیت می‌کنم اسلام را در این برهه که تداعی یافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است، تنها نگذارید. دفاع از اسلام نیازمند هوشمندی و توجه خاص است. در مسائل سیاسی آنجا که بحث اسلام، جمهوری اسلامی، مقدسات و ولایت فقیه مطرح می‌شود، اینها رنگ خدا هستند؛ رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید.

خطاب به خانواده شهدا...

فرزندانم، دختران و پسرانم، فرزندان شهدا، پدران و مادران باقیمانده از شهدا، ای چراغ‌های فروزان کشور ما، خواهران و برادران و همسران وفادار و متدینه شهدا ! در این عالم، صوتی که روزانه من می‌شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون صوت قرآن به من آرامش می‌داد و بزرگترین پشتوانه معنوی خود می‌دانستم، صدای فرزندان شهدا بود که بعضاً روزانه با آن مأنوس بودم؛ صدای پدر و مادر شهدا بود که وجود مادر و پدرم را در وجودشان احساس می‌کردم.

عزیزانم! تا پیشکسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید. شهیدتان را در خودتان جلوه‌گر کنید، به طوری که هر کس شما را می‌بیند، پدر شهید یا فرزند شهید را، بعینه خوِد شهید را احساس کند، با همان معنویت، صلابت و خصوصیت.

 خواهش میکنم مرا حلال کنید و عفو نمایید. من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شماها و حتی فرزندان شهیدتان اداء کنم، هم استغفار می‌کنم و هم طلب عفو دارم.

دوست دارم جنازه‌ام را فرزندان شهدا بر دوش گیرند، شاید به برکت اصابت دستان پا ک آنها بر جسدم، خداوند مرا مورد عنایت قرار دهد.

خطاب به سیاسیون کشور...

نکته‌ای کوتاه خطاب به سیاسیون کشور دارم: چه آنهایی که اصلاح‌طلب خود را می‌نامند و چه آنهایی که اصولگرا. آنچه پیوسته در رنج بودم اینکه عموماً ما در دو مقطع، خدا و قرآن و ارزش‌ها را فراموش می‌کنیم، بلکه فدا می‌کنیم. عزیزان، هر رقابتی با هم می‌کنید و هر جدلی  با هم دارید، اما اگر عمل شما و  کاملا شما یا مناظره‌هایتان به نحوی تضعیف کننده دین و انقلاب بود، بدانید شما مغضوب نبی مکرم اسلام و شهدای این راه هستید؛ مرزها را تفکیک کنید. اگر می‌خواهید با هم باشید، شرط با هم بودن، توافق و بیان صریح حول اصول است. اصول، مطوّل و مفصّل نیست. اصول عبارت از چند اصل مهم است:

اول آنها، اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی این که نصیحت او را بشنوید، با جان و دل به توصیه و تذکرات او به عنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی، عمل کنید. کسی که در جمهوری اسلامی می‌خواهد مسئولیتی را احراز کند، شرط اساسی آن این است که اعتقاد حقیقی و عمل به ولایت فقیه داشته باشد. من نه می‌گویم ولایت تنوری و نه می‌گویم ولایت قانونی؛ هیچ یک از این دو، مشکل وحدت را حل نمی‌کند؛ ولایت قانونی، خاصّ عامه مردم اعم از مسلم و غیر مسلمان است، اما ولایت عملی مخصوص مسئولین است که می‌خواهند بار مهم کشور را بر دوش بگیرند، آن هم کشور اسلامی با این همه شهید

اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی و آنچه مبنای آن بوده است؛ از اخلاق و ارزش‌ها تا مسئولیت‌ها؛ چه مسئولیت در قبال ملت و چه در قبال اسلام.

به کارگیری افرادی پاکدست و معتقد و خدمتگزاری به ملّت، نه افرادی که حتی اگر به میز یک دهستان هم برسند خاطره‌ خان‌های سابق را تداعی می‌کنند.

مقابله با فساد و دوری از فساد و تجمّلات را شیوه خود قرار دهند.

در دوره حکومت و حا کمیت خود در هر مسئولیتی، احترام به مردم و خدمت به آنان را عبادت بداند و خود خدمتگزار واقعی، توسعه‌گر ارزش‌ها باشد، نه با توجیهات واهی، ارزشها را بایکوت کند.

مسئولین همانند پدران جامعه میبایست به مسئولیت خود پیرامون تربیت و حراست از جامعه توجه کنند، نه با بی‌مبالاتی و به خاطر احساسات و جلب برخی از آراء احساسی زودگذر، از اخلاقیاتی حمایت کنند که طلاق و فساد را در جامعه توسعه دهد و خانواده‌ها را از هم بپاشاند. حکومت‌ها عامل اصلی در استحکام خانواده و از طرف دیگر عامل مهم از هم پاشیدن خانواده هستند. اگر به اصول عمل شد، آن وقت همه در مسیر رهبر و انقلاب و جمهوری اسلامی هستند و یک رقابت صحیح بر پایه همین اصول برای انتخاب اصلح صورت می‌گیرد.

خطاب به برادران سپاهی و ارتشی...

کلامی کوتاه خطاب به برادران سپاهی عزیز و فدا کار و ارتشی‌های سپاهی دارم: ملاک مسئولیت‌ها را برای انتخاب فرماندهان، شجاعت و قدرِت اداره بحران قرار دهید. طبیعی است به ولایت اشاره نمی‌کنم، چون ولایت در نیروهای مسلح جزء نیست، بلکه اساس بقای نیروهای مسلح است. این شرط خلل ناپذیر می‌باشد.

نکته دیگر، شناخت به موقع از دشمن و اهداف و سیاست‌های او و اخذ تصمیم به موقع و عمل به موقع؛ هر یک از اینها اگر در غیر وقت خود صورت گیرد، بر پیروزی شما اثر جدّی دارد.

خطاب به علما و مراجع معظم

سخنی کوتاه از یک سرباز 40 ساله در میدان به علمای عظیم‌الشأن و مراجع گران‌قدر که موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تار یکی مراجع عظام تقلید. سربازتان از یک برج دیده‌بانی، دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزش‌های آن که شما در حوزه‌ها استخوان خُرد کرده‌اید و زحمت کشیده‌اید، از بین می‌رود. این دوره‌ها با همه دوره‌ها متفاوت است. این بار اگر مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقی‌نمی‌ماند. راه صحیح، حمایت بدون هرگونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و ولی‌فقیه است. نباید در حوادث، دیگران شما را که امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند. همه شما امام را دوست داشتید و معتقد به راه او بودید. راه امام مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار، تحت پرچم ول فقیه است. من با عقل ناقص خود می‌دیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علماء موثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق به جانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند. حق واضح است؛ جمهوری اسلامی و ارزش‌ها و ولایت فقیه میراث امام خمینیی(رحمه‌الله‌علیه) هستند و می‌بایست مورد حمایت جدی قرار گیرند. من حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را خیلی مظلوم و تنها می‌بینم. او نیازمند همراهی ا و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهای‌تان و حمایت‌هاییتان با ایشان می‌بایست جامعه را جهت دهید. ا گر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود.

دست مبارکتان را می‌بوسم و عذرخواهی می‌کنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرف‌یابی‌های حضوری به محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد.

 سربازتان و دست بوستان

از همه طلب عفو دارم

از همسایگانم و دوستانم و همکارانم طلب بخشش و عفو دارم. از رزمندگان لشکر ثارالله و نیروی با عظمت قدس که خار چشم دشمن و سدّ راه او است، طلبب بخشش و عفو دارم؛ خصوصاً از کسانی که برادرانه به من کمک کردند.

 نمی‌توانم از حسین پورجعفری نام نبرم که خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی کمک می‌کرد و مثل برادرانم دوستش داشتم. از خانواده ایشان و همه برادران رزمنده و مجاهدم که به زحمت انداختمشان عذرخواهی می‌کنم. البته همه برادران نیروی قدس به من محبّت برادرانه داشته و کمک کردند و دوست عزیزم سردارقاآنی که با صبر و متانت مرا تحمل کردند.

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

سرداران بی ادعا

قاسم شفیعی پور

تصویر مرتبطنتیجه تصویری برای حاج قاسم سلیمانی در بیت الزهرا کرمانتصویر مرتبطتصویر مرتبط

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

قاسم شفیعی پور

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

قاسم شفیعی پور

تصویر مرتبطتصویر مرتبطنتیجه تصویری برای سردار سلیمانی و ابومهدیتصویر مرتبطتصویر مرتبطتصویر مرتبط

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

قاسم شفیعی پور

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

قاسم شفیعی پور

قاسم شفیعی پور

حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد حاج‌علی‌اکبری خطیب نماز جمعه تهران به نقل قولی از یکی از دوستانش اشاره کرد و گفت: "به حاج قاسم گفتم که «محبوبیت شما اقتضا می‌کند کاندیدای ریاست‌جمهوری شوید»، ایشان در جواب گفتند: «من نامزد گلوله‌ها و نامزد شهادت هستم. سال‌هاست در این جبهه‌ها به‌دنبال قاتل خودم هستم، امّا او را پیدا نمی‌کنم»".

قاسم شفیعی پور

سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی/ انتقام سخت

قاسم شفیعی پور

سپاه قدس | نیروی قدس , سردار قاسم سلیمانی , سپاه پاسداران | سپاه ,

سپاه قدس | نیروی قدس , سردار قاسم سلیمانی , سپاه پاسداران | سپاه ,

قاسم شفیعی پور

قاسم شفیعی پور